هم صحبت
آدم باید یک نفر را داشته باشد
که شبها وقتی در تاریکی کنارش خوابیده،
با او از دیروزِ مزخرفِ طولانی
یا از روز زیبای فردا حرف بزند ...
#حمید_سلیمی
آدم باید یک نفر را داشته باشد
که شبها وقتی در تاریکی کنارش خوابیده،
با او از دیروزِ مزخرفِ طولانی
یا از روز زیبای فردا حرف بزند ...
#حمید_سلیمی
نمیدونم 😅😂 ببخشید ....فکر کنم اون موقع چیز مناسبی جز این جواب به ذهنم نرسید!
سلام علیکم😁🤝
من و زنم همیشه مشکلات رو به هم میگیم
همیشه ناراحتیهای بیرون و درون خونه رو
با هم در میون میذاریم ولی قرار گذاشتیم،
قرارمون این نیست که مرد پشت در خونه،
زن پشت قیافه الکی نارحتیها رو قایم کنه،
چون میمونه بالاخره از یه جا میزنه بیرون
قرارمون اینه که وقتی از چیزی ناراحت و
دلخوریم همون رو بگیم تا به درک متقابل
و حل مشکل نزدیک بشیم.پنهانش نکنیم.
چون باعث میشه طعنه و نیش و کنایه و
بهانه های دیگه ما رو وارد جار و جنجال،
و دعواهای بیدلیل کنه.از هم بدمون بیاد
بنابرین تجربه ی همون روزهای اول تاهل
به ما ثابت کرده که حرفها و نصایح بقیه
که میگن مرد باید مشکلات بیرون رو دم
در بزاره بعد بیاد توی خونه کاملا غلطه.
اتفاقا مرد باید با نیمه خودش به آرامش
برسه و مشکلات رو بازگو کنه و زن باید
سنگ صبور و مسکن مرد باشه با آغوش
دلداری و مهربانی خودش.
یادمه وقتی سه سال پیش نامزد بودیم
یکی از همکارا که متاهل بود و بچه دار
توی راه برگشت از کارخونه یادم میداد
میگفت سه تا چیز یادت میدم اول باید
مشکلاتت رو چال کنی پشت در خونت
و بعد بری داخل خونه.
دوم اینکه اگر دعواتون شد هیچی نگی
بری بیرون از خونه.چرا
چون کش دار نشه و حریم حفظ بشه.
سوم هم اینکه عیب زنت رو نگی مدام
تعریف و تمجید کنی ازش و این غلطه!
درسته زن دوست داره مرد آسایش رو
براش فراهم کنه ولی مرد هم آرامشی
باید تحویل بگیره و وقتی مرد غم باد
داشته باشه و آروم نباشه یهوو میاد و
به یه چی ایراد میگیره که به مشکلش
ربطی نداره.بلکه مشکل جدیدی میشه
🤔بعد از اولین دعوایی که توی خونه
داشتیم فهمیدم که چرا دومین حرفی
که همکارم زد درباره دعوای زناشویی
و نحوه ی کنترل دعوا بود👈فهمیدم
فهمیدم همکارم روش غلطی انتخاب،
و روش غلطش رو به من تحمیل کرد.
من با کوهی از خستگی و کدورتی که
در شرکت پیش اومد می رفتم منزل،
بی اونکه حرفی بزنم از مشکلاتم و یا
ناراحتی های روز مذخرفم و زنم منو
آروم کنه.بر عکسش با همون آشفتگی
میرفتم دراز می کشیدم و زنمم وقتی
میدید بجای اومدن از کارم و نشستن
چایی خوردن و فیلم تماشا کردن و...
میرم می خوابم.کم محلی میدونست.
اینقدر غم هام تلمبار میشدن روی هم
که یه باره یه جا با نیش زدن تمسخر
سعی می کردم خالی بشم مثلا وقتی
یه کار ساده ی آشپزخونه رو بلد نبود
که البته اول زندگی مشترک طبیعیه،
یه روز با حرفش منو به خودم آوورد
گفت ناراحتی؟دلخوری؟مستقیم بگو
از من ناراحتی اونو بگو طعنه نزن و
مسخره نکن.از هر جا ناراحتی بگو.
گفتم وقتی تو منو برای شام بیدارم
نکردی ناراحت شدم.گفت وقتیکه از
سر کار میای و فقط استراحت کنی،
بدون اینکه به این فکر کنی کل روز
تنها و منتظرت بودم منم کم محلی
میدونم و در ثانی دلم سوخت منم
گفتم بیدارت نکنم و خودمم از غم
اینکه به فکرم نیستی شام نخوردم
😔دقیقا فهمیدم و درکش کردم که
با حرف همکارم چقدر اشتباه رفتم.
نشستم اول حرف همکارم رو گفتم.
بعدش مشکلاتم و سختی کارم رو..
اونم شروع کرد طبق روش خودش
که زن کارش همینه آروم کردن مرد
و من رو آروم کرد.منم توجه بیشتر
بهش می کردم و از این شاد میشد.
البته کارم رو عوض کردم و اونم با
نداری کنار اومد تا واممون بالاخره
رسید و وارد شغل آزاد شدم چرا؟
چون در جریان مشکلاتم گذاشتم.
چون درکم کرد و تشویق کرد کارم
روز به روز بهتر بشه خدا رو شکر.
مخلص کلام خواستم بگم که این
نیازه که یکی باشه آدم باهاش از
مذخرف بودن بعضی روزاش بگه
مرد گریه نمیکنه و زن باید فقط
بشور بساب کنه و کار نکنه چرته.
تمام این مذخرفات چرته و پرته.
زنم حتی خواست سر کار بره اما
نذاشتم چون برای کمک معیشت
می خواست بره و علاقه نداشت
زن و مرد مثل لباس برای هم اند
باید عیب همدیگه رو به هم بگن
نه اینکه فقط قربون هم برن اما
اختلاف زیاده بین هر آدم عادیه
گاهی بحث پیش بیاد مخصوصا
وقتی بحث سر فرهنگ و عادات
خانوادگی و یا خوده خانواده ها
باشه چون واقعا خانواده ها همه
توی جزئیات یا کلیات فرق دارند
اما اونم طی مدتی جا میفته.
به قول یکی از دوستام هر کسی
یه ستاره توی آسمون داره میون
این همه ستاره تو آسمون پهناور
یادمه میگفتم چرا ازدواج نکردی
گفت جدا از اعتقاد به قسمت هر
کسی یه روز یه جوری یه جایی،
به نیمه خودش میرسه.
حتی به حرفش رسیدم چون من
یکی رو دوست داشتم و خیلییی
سعی داشتم بهش برسم نشد اما
وقتی سالها گذشت و حس کردم
یه دختری من رو دوست داره با
یاد آوری اینکه خودم یک نفر رو
رو دوست داشتم و غم عاشقیم
و بعد شکست عشقی و غیره...
دلم راضی نشد اتفاقات تلخ من
براش بیفته و دل به دلش دادم
خدا هم طوری همه مقدمات را
جور کرد خودم تعجب کردم که
اون موقعی که من عاشق شدم
چرا هر چی کار می کردم نشد؟
ولی الان همه دارن کمک میکنن
خلاصه اون که خودش جور و
ردیف بشه اون نیمه گمشدش
نه اونی که زورکی بخواد بشه
هم خودش هم مقدمه زندگی
مثل مادیات و رضایت همگی
خوشحال و خوشبخت باشید
I'm agree with you 👌