🌞خــــؤرشــــــیـــــدِ مــــــن 🌞

اتاقکِ ذهن خیالی ام
درباره بلاگ
🌞خــــؤرشــــــیـــــدِ مــــــن 🌞

حـــرفـــــایــــــ ڪـــــه
از دل💔 تـــــــراؤشــــ مــــی ڪنـــــد
تـــــــا از مــــــنـــــطــــق!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۳ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۹ آبان ۹۸ ، ۲۳:۴۳

بلاتکلیفی

Say l love you!

بودَنت یک جور...

نبودَنت یک جور...

با تو

تمامِ بلاتکلیفی ها را تجربه کردم!

#علی_قاضی_نظام

پ.ن#

یادمه اولین باری که این آهنگ رو گوش دادم یه حس تنفر غریبی گرفتم ازش ولی این روزا خیلی عجیبه که باهاش آرامش میگیرم !خواستم بگم آدمیزاد مرز تنفر و عشقش فقط یه تار موی باریکه:)

мαѕoυмeн
۲۴ آبان ۹۸ ، ۱۲:۴۷

معتاد لایک و کامنت ؟؟؟

 

سلام خدمت همه بلاگرای خوش ذوق بیان

 

راستش یه موضوعی رو چند وقته میخوام بگم سوتفاهم حل بشه

صاف میرم سر اصل مطلب :)

میدونید بچه ها ساز و کار بیانم مثل شبکه های اجتماعی دیگه شده بر اساس تعداد فالوور و لایک و کامنت ... البته این مسئله به خودی خود مشکلی ای نداره اما خوب این فضا هم کم کم داره شبیه همون شبکه ها میشه.

چیزی که ازش خیلی بیزارم

همیشه برام سوال بوده تو فضای مجازی برای اینکه یه پستی  که اشتراک میذارم که خونده بشه باید برم ماه هاا فعالیت کنم تو صفحات دیگه و حتی پست های کم ارزش و چیزیایی ک باهاش هیچ اینتراشکنی ندارم (منظور تعامل ندارم و سلیقه ام نیست ) ولی باید لایک و نظر بذارم تا طبق سنت عوض به در که خیلی تو جامعه رشد پیدا کرده طرف تشریف فرما بشن رو پست ما نظری لایکی عنایت فرمایند !!! که اگر غیر این صورت باشه پست شما اصلا دیده نمیشه و کسی زحمت نمیکشه اون رو بخونه!

اینکه  میگم جامعه عوض به دری واقعا منظورم همین جغرافیا و ایران خودمونه چیزی که شاید تو کشورای دیگه اصلا مطرح نباشه .متوجه شدم اونا احساسات شونو مستقیم و رک بیان می کنند اگه غذایی رو دوست ندارن میتونن مستقیم به دوستشون بگن و سر تعارف زیاد مجبور نیستن  اونو بخورن. میدونید حس می کنم اینم برمیگرده به همون قضیه رودربایستی داشتن ایرانیا نسبت بهم و....بگذریم

دقیقا یاد مهمونی های سال نو یا کادو های تولد و....میافتم .چیزیایی که مصداق بارز عوض و بدری رو نشون میدن

 

_خواهش میکنم اول شما بیاید منزل ما هفته بعد دیگه نوبت  ماست که بیایم خونه شما

 

+خانم این باجناقم اینا مارو دعوت کردن خونشون خورشت گذاشتن جلومون نمیخواد مرغ بار بذاری همون خورشتو بپز

 

×وای مامان زهرا برای تولدم دو ماه پیش کادو در حد پنجاه تومن خرج کرد منم همون اندازه باید بخرمممما بیشتر بخرم پررو میشه

 

جالبه حتی محبتامون نسبت به هم حساب و کتابی شده با خطکش افتادیم به جونش فارغ ازینکه که بابا عشق ومحبت و حس دوستی و رفاقت  اندازه پذیر نیستن ! اینا چیزای مادی نیستن که براشون نرخ تعیین کنیم .

چرا حس میکنیم که اگه برای همدیگه محبت و علاقه به اشتراک بذاریم کار بدون نتیجه ای کردیم و داریم ضرر میکنیم ؟

چرا فک میکنیم برای گفتن دوستت دارم باید منتظر باشیم ببینیم طرف چقدر برای ما مایه گذاشته تا ماهم براش همون اندازه احساسات به خرج بدیم ؟؟

چرا فکر نمیکنیم شاید اون طرف شخصیتش با ما فرق داره ...شاید حس و حالش یجوری دیگه باشه شاید بلد نباشه بروز بده  اونوقت ما باید بخاطر اینکه اون قدمی ک ما میخواستیم برامون برنداشته اون فرد رو از محبتمون محروم کنیم؟؟

و چراهای دیگع. که تو ذهنمه ....

 

حالا برگردیم به همین جریان لایکا و کامنتا

راستش سر همین که با این قضیه مشکل داشتم  مثلا تو اینستاگرام به عنوان یه شبکه اجتماعی که خیلیا این روزا درش فعالیت دارن و حتی ازش کسب درآمد میکنند, منم مثل خیلی از آدما اکانت درست کردم شروع به فعالیت کردم

در بدو شروع کار متوجه خیلی چیزا نمیشدم راستش اوایلش سخت کنار میومدم برای اینکه فلان  پستمو بخونن باید کلی زحمت بکشم

باید متن خوشگلمو که کلی براش ذوق داشتم  کوتاهش میکردم تا ملت زحمت بکشند اونو یه نگاه بندازن تازه اگه خیلی لطف داشتن راجع خود متن نظر بدن نه بخاطر جذابیتای ظاهری پست !

اخه یه متن ادبی خوشگل وقتی یه خطی یا دو خطی بشه چیزی ازش میمونه ؟

یاد یکی از شاخای مجازی افتادم که اکثرا اوقات پست میذاشت برای اینکه فضارو پر کرده باشه زیر عکساش یه جمله نیم خطی مینوشت (من نابم ) ما نابیم ) همه چیم نابه :) !!!! واقعا به کجا داره میره جامعه مون ؟

یا اینکه باید عکس جذاب بذارم تازه همونم که عکسای خودت باشه بیشتر دیده میشه تا عکس یه منظره

واقعا برام سخت بود این مسائل....

حالا با این شرایط  مخاطب حرفای من اگه اهل دل بود خودش بی منت حرفامو میخوند و برام نظر میذاشت یا حتی لایک میکرد منم انتظار خاصی نداشتم از کسی که بی جهت منو حمایت کنه که!  دوست داشتم نظری نذارن ولی چیزی برام بنویسن که بفهمم از ته دل بوده و کاملا رک بیان کرده .

خلاصه اوایل ورودم به اینستاگرام خیلی طول کشید تا بفهمم. اینجام پای سیاست عوض به دری و منفعت طلبی وسطه

این بود که سعی کردم منم این قانون نا نوشته رو اجرا کنم

یه مدت همین منوال پیش رفت راستش برام خیلی مصنوعی بود این نظرا و لایکا

دیگه بهم لذت نمیداد که از متنام بزنم کوتاهشون کنم عکسای جذاب بی ربط بذارم بلکه مخاطب بپسنده و ...

بخاطر همین دوسال طول نکشید که گذاشتمش کنار!

گفتم من باید برم تو فضایی که به نوشتن و خوندن اهمیت میدن به ادبیات و شعر اهمیت میدن جایی که نقدم میکنند و باعث رشدم میشن جایی که با اینکه مجازیه ولی ادماش واقعی ن نظراتشون واقعیه از روی جبران نیست !

ولی ای دل غافل ک اینجام همین سیستم برقراره :(

البته که دوستان اندکی پیدا کردم که معرفت دارن به اندازه دریا ..ولی چه کنم  من با این سیستم محبت مصنوعی و مدت دار مشکل دارم

بخااطر همینه که شاید مرتب نمیام سر بزنم رو مطالب و نظر بذارم. چون شاید همیشه اونقدر وقتم و حال دلم برای پستای قشنگتون برقرار نباشه و الکی از رو رودربایستی نمیام که مثلا سریع لایک و نظر بذارم براتون :)

با این حال همین جا ازتون عذرخواهی میکتم که این رو بنا بر بی ادبی یا بی معرفتی نذارید باور کنید به موقعش همه وبلاگارو سر میزنم  پست ها رو میخونم و دنبالتون میکنم.

خیلی پرحرفی کردم...

نمیدوم چقدر موافقید باهام

 

#معصومه تمنا

 

 

 

 

мαѕoυмeн
۱۴ آبان ۹۸ ، ۰۱:۰۰

لنگرِ دَرد تو

 

 

 خانه بر دوش‌تر از ابر بهاران بودم


لَنگرِ دَردِ تو، چون کوه گران کرد مرا

 

 

#صائب

 

 

мαѕoυмeн