🌞خــــؤرشــــــیـــــدِ مــــــن 🌞

اتاقکِ ذهن خیالی ام
🌞خــــؤرشــــــیـــــدِ مــــــن 🌞

حـــرفـــــایــــــ ڪـــــه
از دل💔 تـــــــراؤشــــ مــــی ڪنـــــد
تـــــــا از مــــــنـــــطــــق!

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
نویسندگان

۲۳ مطلب با موضوع «دلنوشته» ثبت شده است

۰۱
مرداد

"گذشت زمان به من آموخته که با دیگران نباید چندان درباره حالت هاى وجد صحبت کرد.

نمى دانم چرا آدمیزاد تمایل دارد وقتى چیزى را درک نمى کند بدى اش را بگوید."

# ناشناس

پ.ن : امروز یک کانالی رو پیدا کردم که قبلا توش عضو بودم . خیلی عجیب غریبه مطالبش . یک سری جمله یک خطی فلسفی بدون منبع میذاره . نمیدونم چرا خوشم اومد از مطالبش حالا اگر دیدین جملات ناب و سنگین گذاشتم بدونید از اون کانال عجیب غریبه س.

پ.ن : دوس ندارم از اتفاقات ناخوشایند زندگیم بگم ولی همین بس که ضد حال ترین ایمیل زندگیم رو دیروز بهم زدند و نتیجه چندین ماه تلاشم زیر سوال رفت . باید دوباره شروع کرد اما کی دوباره حس شروع بگیرم خدا داند.

پ.ن: من این دختر بچه رو خیلی دوس دارم . حس خوبی بهم میده . انگار بچگی های خودمونه. فکر کنم قبلا هم پستش کرده بودم ولی اشکال نداره شاید بعدا هم دوباره بذارمش خخ

  • мαѕoυмeн
۲۲
بهمن

 

 

 

حقیقتا مجال سخن نیست ... و دل گرفته ست 

.

 

او صبر خواهد از من ...بختی که من ندارم!
من وصل خواهم از وی، ...قصدی که او ندارد!

.

مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود
دیدیم ،ولی دیدن دنیا به چه قیمت؟ 

.

گیرم که هزاران غزل از هجر نوشتیم
جرات که نداریم به دلدار بگوییم ...! :(

 

  • мαѕoυмeн
۱۴
دی

 

 

▪️رَفتِه سَردار نَفَس تازه کُنَد برگردد؛


 چون ظھور گل نرگس، بِخُدا نَزدیک است

 

 

چقدر شوکه کننده بود ...

چقدر داغ عظیمی نشست به دلم ... 

حس میکنم تیکه ای از روحم جداشده یا شایدم دوباره زنده شده 

چقدر حس میکنم به تلنگری مثل شهادت سردار نیاز داشتم...

چقدر حال و هوای دختر ایشون رو درک میکنم فقط فرقمون اینه من برای اینکه بابام اعزام سوریه نشه حاضر بودم هر کاری کنم ولی بابای اون ...

چقدر حس یتیم شدن گرفتم این روزا 

چقدر ...

 

  • мαѕoυмeн
۲۲
آذر

 

 

میدونم خیلی حرفه ای کشیدم لازم به تشویق شما نیست😀

 

ولی اون موقعی که داشتم میکشیدمش بی هدف مداد دستم بود و ذهنم پر از فکر و فکر و فکر بود ...یهو به خودم اومدم با این منظره مواجه شدم:/

 

منی که تو طراحی مهارت داشتم ولی اینجوری کشیدمش !

 

ببینید قدرت ذهن چه میکنه ' افکار منفی چقدر میتونن کنترل اعمال مارو در دست بگیرند:/

 این نقاشی داره با آدم حرف میزنه 

 

خیلی از افکار ذهن ما شبیه این نقاشی منه 

 

افکاری که هیچ رنگ و بویی از تصویر واقعی زندگی ندارند! اونا فقط یه توهم مضر هستند .

 

البته میشه پاکشون کرد و ویرایششون کرد تا شبیه به واقعیت بشن .

مهم اینه پاک کن ت رو دستت بگیری

 

و سعی کنی ذهنتو تراش بدی

 

و از هر چی آت و آشغاله رهاش کنی تا بتونی قشنگ ترین تصویر زندگی تو بکشی :)))

 

پ.ن: اصن معلوم نشد که خواستم یه چیز بگم ک برم 😀

 

# معصومه نوشت 

  • мαѕoυмeн
۱۴
آذر

 

اگر کسی مرا خواست


بگویید رفته باران ها را تماشا کند


و اگر اصرار کرد


بگویید برای دیدن ِ طوفان ها


رفته است !


و اگر باز هم سماجت کرد 


بگویید


رفته است تا دیگر بازنگردد ...
 
 
#بیژن_جلالی

 

 

پ .ن : 

دوستی میگفت چرا پست های کوتاه و مختصر میذاری و نوشته های خودتو کمتر پست میکنی ! خواستم بگم من دلنوشته زیاد دارم ,دلنوشته های طولانی و بلند بالا ولی خوب مخاطب من متن کوتاه بیشتر ترجیح میده و براش وقت میذاره .

اگه بگم هنوزم دنبال جایی ام بتونم محتویات ذهنمو با خیال راحت خالی کنم دروغ نگفتم:))) 

بالاخره هر سخن جا و مکانی دارد 

شاید یه وبلاگ ناشناس بعدا درست کنم رمانم هم اونجا انتشار بدم 

شاید روز های خوبی بیان که منم کتابم رو چاپ کرده باشم 

شاید تا یه سال آینده همین آدم نباشم !

شاید...

من منتظر ظهور خودمم !

 

 

 

  • мαѕoυмeн
۱۱
آذر

سلام

آدم احساساتی تاحالا دیدید؟

آدم خیالاتی چطور؟

آدم غصه خور برای دیگران چی ؟( اصطلاحشو خودم ساختم )

یا اصن آدمایی رو دیدید  که تو خلوت بهشون خوش میگذره تا حضور در جمع  :)

من دقیقا مخلوطی ازین آدم ها هستم

ممکنه گیج بشید

حق دارید ولی اینا چند سبک شخصیتی منه که هروز باهاشون در جدالم

میدونید سخته نگران بقیه باشی نتونی ناراحتیشون رو ببینی ولی در عین حال ازین نگران بودنه حالت انزجار  داشته باشی !چون آرامش خودت توی خلوته! توی تنهایی .ِ..

سخته مشکلاتتو از بقیه مخفی نگه داری به این نگاه که دیگران چه گناهی کردن که مشکلات منو بشنوند ...اصن وظیفه اونانیست بهم گوش بدن خودم باید حلش کنم :/

ولی در مقابل اونا کوچیکترین ناراحتی هاشونو به راحتی پیشت مطرح میکنند  و اصلا براشون مهم نیس که منم ...

سخته صندوقچه اسرار آدمای دور و نزدیک زندگیت باشی ولی خودت نتونی حتی یه کلمه از دغدغه هاتو پیش یکی به زبون بیاری! همه شون جمع بشن تو دلت ...خودت بشی همراز خودت :/

سخته انقدر شنونده ی خوبی باشی که حتی غریبه ی توی اتوبوسم حدود نیم ساعت پیشت سفره ی دلش رو وا کنه و تو فقط گوش بدی و نتونی بهش بفهمونی که من کشش فکر کردن به غصه های بقیه رو ندارم من تو زندگی خودم موندم ...آقاجان منم آدمم!

 

سنگ نیستم که هر چی غم و غصه دارید میارید جلوی من خالی میکنید ...اصن فکر نمیکنید حرفاتون چقدر تاثیر داره چقدر وزن داره روی بقیه ( وی عصبی شد یه لحظه)

 

درسته رشتم روانشناسیه درسته اولین پیش نیاز این حرفه شنونده حرفه ای بودنه  ولی من توی تک تک لحظه هام شاهد این مسئله ام یجوری هر لحظه هر ساعت از جانب دوست آشنا همسایه فامیل حتی مسافر غریبه اتوبوس !!

طاقت مان ته کشیده به نوعی :/

اگر یکی مثل من کم حرف باشه زیاد بروز نده مشکلاتشو دلیل نمیشه اونو بدون مشکل بدونید که :/

حالا ممکنه بگید راه حلش اینه وقتی کسی میاد پیشت درد و دل کنه  , راحت به طرف بگو دوست عزیز من ذهنم مشغوله نمیتونم کمکت کنم و تمومش کن ولی

ولی ولی

اینجا ویژگی سوم شخصیتم بروز میکنه و اون دلرحمی و شاید دلسوز بقیه بودنه (به گفته دیگران)

میدونید من نگران حال آدمای اطرافمم به صورت کاملا غیرارادی خخ

متاسفانه حالات بقیه رو سریع متوجه میشم نمی تونم. بی تفاوت باشمم

من نمی تونم بی تفاوت باشمممم

(یاد جواد عزتی توی فیلم در مدت معلوم افتادم😁 )

...

اصن میدونید چرا یهو اینارو مطرح کردم؟

چون همین دیشب یه اتفاقی افتاد و من به حد انفجار رسیدم

دخترخاله کوچکتر از خودم اومد خونه مون و توی تایمی که به شدت سر نرم افزار spss دانشگام درگیر بودم و به بن بست خورده بودم !! ایشون اومد  نشست ور دلم از جریان عشقولانه ش با یکی از پسرای همکلاسیش گفت:|

بله درست متوجه شدید منم بدون اعتراضی تا آخر حرفاشو گوش دادم و همه ی درد و دلاشو تحمل کردم

اونم چه درد و دلایی ! پروژه عشق بازی

چیزی که خودم تجربه ش نکردم و ازش بیزارم ولی هی باید بخاطر عزیزان گوش بدم و مثلا کمک شون کنم

خلاصه بعد دو ساعت حرفاشو گوش دادن

دهنمو وا کردم چند تا کلمه بگم بلکه آروم بشه

حالا سعی کردم چند نصیحت به عنوان بزرگتر بهش بکنم و ... که یهو پرید وسط حرفم:

معصومه تو که فک نکنم بتونی درکم کنی !

اصن نمیدونی عشق چیه تو زندگیت بی حاشیه بودی پسس سعی نکن نصیحت کنی! من کار خودمو میکنم

قیافه من : 😶

میگم از حال آدمای عاشق بیزارم سر اینه !! توی چندین مورد صمیمی ترین نزدیکانم درگیرش شدن و من باید جمع شون میکردم!

چیو جمع میکردم؟

خب عشقولانه بازی هاشون برای دوس پسراشون دیگه :///

( انگار نه انگار منم یه دختر جوونم ممکنه با شنیدن این مسائل هوس کنم ازین خبطا کنم ! دیگه انسان جایز الخطاس خووب )

بماند ک بعدا که به وصال می‌رسیدند. یا کات میکردن منو فراموش میکردن ...

خلاصه اینجوری

حرف زیاده ...

شما نظرتون چیه :/

قشنگ مشخصه خسته شدم حال جمع بندی حرفامو ندارم خخ

  • мαѕoυмeн
۲۴
آبان

 

سلام خدمت همه بلاگرای خوش ذوق بیان

 

راستش یه موضوعی رو چند وقته میخوام بگم سوتفاهم حل بشه

صاف میرم سر اصل مطلب :)

میدونید بچه ها ساز و کار بیانم مثل شبکه های اجتماعی دیگه شده بر اساس تعداد فالوور و لایک و کامنت ... البته این مسئله به خودی خود مشکلی ای نداره اما خوب این فضا هم کم کم داره شبیه همون شبکه ها میشه.

چیزی که ازش خیلی بیزارم

همیشه برام سوال بوده تو فضای مجازی برای اینکه یه پستی  که اشتراک میذارم که خونده بشه باید برم ماه هاا فعالیت کنم تو صفحات دیگه و حتی پست های کم ارزش و چیزیایی ک باهاش هیچ اینتراشکنی ندارم (منظور تعامل ندارم و سلیقه ام نیست ) ولی باید لایک و نظر بذارم تا طبق سنت عوض به در که خیلی تو جامعه رشد پیدا کرده طرف تشریف فرما بشن رو پست ما نظری لایکی عنایت فرمایند !!! که اگر غیر این صورت باشه پست شما اصلا دیده نمیشه و کسی زحمت نمیکشه اون رو بخونه!

اینکه  میگم جامعه عوض به دری واقعا منظورم همین جغرافیا و ایران خودمونه چیزی که شاید تو کشورای دیگه اصلا مطرح نباشه .متوجه شدم اونا احساسات شونو مستقیم و رک بیان می کنند اگه غذایی رو دوست ندارن میتونن مستقیم به دوستشون بگن و سر تعارف زیاد مجبور نیستن  اونو بخورن. میدونید حس می کنم اینم برمیگرده به همون قضیه رودربایستی داشتن ایرانیا نسبت بهم و....بگذریم

دقیقا یاد مهمونی های سال نو یا کادو های تولد و....میافتم .چیزیایی که مصداق بارز عوض و بدری رو نشون میدن

 

_خواهش میکنم اول شما بیاید منزل ما هفته بعد دیگه نوبت  ماست که بیایم خونه شما

 

+خانم این باجناقم اینا مارو دعوت کردن خونشون خورشت گذاشتن جلومون نمیخواد مرغ بار بذاری همون خورشتو بپز

 

×وای مامان زهرا برای تولدم دو ماه پیش کادو در حد پنجاه تومن خرج کرد منم همون اندازه باید بخرمممما بیشتر بخرم پررو میشه

 

جالبه حتی محبتامون نسبت به هم حساب و کتابی شده با خطکش افتادیم به جونش فارغ ازینکه که بابا عشق ومحبت و حس دوستی و رفاقت  اندازه پذیر نیستن ! اینا چیزای مادی نیستن که براشون نرخ تعیین کنیم .

چرا حس میکنیم که اگه برای همدیگه محبت و علاقه به اشتراک بذاریم کار بدون نتیجه ای کردیم و داریم ضرر میکنیم ؟

چرا فک میکنیم برای گفتن دوستت دارم باید منتظر باشیم ببینیم طرف چقدر برای ما مایه گذاشته تا ماهم براش همون اندازه احساسات به خرج بدیم ؟؟

چرا فکر نمیکنیم شاید اون طرف شخصیتش با ما فرق داره ...شاید حس و حالش یجوری دیگه باشه شاید بلد نباشه بروز بده  اونوقت ما باید بخاطر اینکه اون قدمی ک ما میخواستیم برامون برنداشته اون فرد رو از محبتمون محروم کنیم؟؟

و چراهای دیگع. که تو ذهنمه ....

 

حالا برگردیم به همین جریان لایکا و کامنتا

راستش سر همین که با این قضیه مشکل داشتم  مثلا تو اینستاگرام به عنوان یه شبکه اجتماعی که خیلیا این روزا درش فعالیت دارن و حتی ازش کسب درآمد میکنند, منم مثل خیلی از آدما اکانت درست کردم شروع به فعالیت کردم

در بدو شروع کار متوجه خیلی چیزا نمیشدم راستش اوایلش سخت کنار میومدم برای اینکه فلان  پستمو بخونن باید کلی زحمت بکشم

باید متن خوشگلمو که کلی براش ذوق داشتم  کوتاهش میکردم تا ملت زحمت بکشند اونو یه نگاه بندازن تازه اگه خیلی لطف داشتن راجع خود متن نظر بدن نه بخاطر جذابیتای ظاهری پست !

اخه یه متن ادبی خوشگل وقتی یه خطی یا دو خطی بشه چیزی ازش میمونه ؟

یاد یکی از شاخای مجازی افتادم که اکثرا اوقات پست میذاشت برای اینکه فضارو پر کرده باشه زیر عکساش یه جمله نیم خطی مینوشت (من نابم ) ما نابیم ) همه چیم نابه :) !!!! واقعا به کجا داره میره جامعه مون ؟

یا اینکه باید عکس جذاب بذارم تازه همونم که عکسای خودت باشه بیشتر دیده میشه تا عکس یه منظره

واقعا برام سخت بود این مسائل....

حالا با این شرایط  مخاطب حرفای من اگه اهل دل بود خودش بی منت حرفامو میخوند و برام نظر میذاشت یا حتی لایک میکرد منم انتظار خاصی نداشتم از کسی که بی جهت منو حمایت کنه که!  دوست داشتم نظری نذارن ولی چیزی برام بنویسن که بفهمم از ته دل بوده و کاملا رک بیان کرده .

خلاصه اوایل ورودم به اینستاگرام خیلی طول کشید تا بفهمم. اینجام پای سیاست عوض به دری و منفعت طلبی وسطه

این بود که سعی کردم منم این قانون نا نوشته رو اجرا کنم

یه مدت همین منوال پیش رفت راستش برام خیلی مصنوعی بود این نظرا و لایکا

دیگه بهم لذت نمیداد که از متنام بزنم کوتاهشون کنم عکسای جذاب بی ربط بذارم بلکه مخاطب بپسنده و ...

بخاطر همین دوسال طول نکشید که گذاشتمش کنار!

گفتم من باید برم تو فضایی که به نوشتن و خوندن اهمیت میدن به ادبیات و شعر اهمیت میدن جایی که نقدم میکنند و باعث رشدم میشن جایی که با اینکه مجازیه ولی ادماش واقعی ن نظراتشون واقعیه از روی جبران نیست !

ولی ای دل غافل ک اینجام همین سیستم برقراره :(

البته که دوستان اندکی پیدا کردم که معرفت دارن به اندازه دریا ..ولی چه کنم  من با این سیستم محبت مصنوعی و مدت دار مشکل دارم

بخااطر همینه که شاید مرتب نمیام سر بزنم رو مطالب و نظر بذارم. چون شاید همیشه اونقدر وقتم و حال دلم برای پستای قشنگتون برقرار نباشه و الکی از رو رودربایستی نمیام که مثلا سریع لایک و نظر بذارم براتون :)

با این حال همین جا ازتون عذرخواهی میکتم که این رو بنا بر بی ادبی یا بی معرفتی نذارید باور کنید به موقعش همه وبلاگارو سر میزنم  پست ها رو میخونم و دنبالتون میکنم.

خیلی پرحرفی کردم...

نمیدوم چقدر موافقید باهام

 

#معصومه تمنا

 

 

 

 

  • мαѕoυмeн
۱۱
مهر

 

آه ای نیمه گمشده ی بی عرضه ی من !کجایی؟!:)

پس کی میاد اون روزی که منم تو فرم مشخصات خودم 

به جای تیک مجردم ,تیکه متاهلم رو بزنم !؟:))

 

#طنز نوشت

#حقیقت نوشت 

 

  • мαѕoυмeн
۰۷
مهر

عِشقِ دٍلَم!

بذار تو چشم دیگران جوگیر عالم باشم

ولی دلم به یه جا خوش باشه :)

 

 

#دلنوشت 

  • мαѕoυмeн
۲۹
شهریور

 

با هدفون دل گوش بده❤                 

ببینمت . . .

گونه هایت خیس اســـت باز با این رفیق نابابت نامش چی بود؟

 هان! باران . . . 

باز با “باران” قدم زدی ؟

 هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها . . .

 همدم خوبی نیست برای درد ها فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس و خیس تر میکنــــــد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • мαѕoυмeн